ایده آلیسم مطلق شلینگ
مقدمه
رابطه «زیبایی – هنر» و «اندیشیدن – زندگی» در بیان «فلسفه فردیت» که کانون تمام فعالیتهای دیروز، امروز و آینده من در حوزه اندیشه است، رابطهای حیاتی است.
فلسفهای که تهی از زیبایی شورانگیز باشد اندیشهای مرده است و آن زندگی که با هنر بیگانه باشد، هرگز آغاز نشده است.
در آغاز فصلی جدید از گفتگو هایمان میخواهم چند جلسهای را بر زیباییشناسی در فلسفه تمرکز کنم و این مسیر را با فیلسوفی آغاز میکنم که نه فقط در ایران بلکه در جهان اندیشه فلسفی اگرچه نامی آشناست ولی اندیشه ژرف و ناب او همچنان در سایه باقی مانده است. فیلسوفی که به باور من فیلسوفی برای آینده است و سالهای دور و یا نزدیکی که هنوز فرا نرسیدهاند.
کیرکگور نزدیک به صد سال پس از زمان زیستنش همچنان فیلسوفی در سایه بود و تنها پس از جنگ جهانی دوم بود که افکارش بهشکلی گسترده مورد توجه قرار گرفت و این امر برای بعضی فلاسفه چون اسپینوزا چند قرن طول کشید.
سنت و تأثیرات آغازین
من پیشتر بارها به این نکته اشاره کرده ام که سنت ایدهآلیسم آلمانی و فلاسفه بزرگ آن چون کانت، فیخته، هگل و شلینگ نقشی بسیار مهم در شکلگیری ساختار فلسفه من و نگاهی که به فلسفه «فردیت» داشتهام داشتهاند. امروز می خواهم کمی بیشتر بر این تاثیر تامل کنم.
شلینگ: زندگى و نبوغ
فیلسوفی که از این سنت بزرگ فلسفی اندیشهاش موضوع بررسی سمینار ماست «فردریک ویلهلم شلینگ» است. فیلسوف نابغه ایدهآلیست آلمانی قرن نوزدهم که در ۱۳سالگی به شش زبان بهغیر از زبان مادری خود که آلمانی بود از جمله یونانی، لاتین، عربی و فرانسوی تسلط داشت، نخستین اثر فلسفی خود را با عنوان «در باب امکان یک صورتِ کلی برای فلسفه» در ۱۹سالگی نوشت و در سن ۲۴سالگی به مقام استادی فلسفه دانشگاه ینا در آلمان رسید. در میان تمام نوابغ تاریخ فلسفه تنها نیچه است که او هم در ۲۴سالگی به مقام استادی دانشگاه بازل میرسد ولی نه در فلسفه بلکه در زبان و ادبیات یونانی.
چرا شلینگ در سایه ماند؟
شلینگ به این دلیل ناشناخته مانده است که آگاهانه با ساخت یک نظام فلسفی بسته مخالف بود و هرگز در مسیر ایجاد مکتب منسجمی گام نگذاشت و هرچقدر هم به پایان زندگی نزدیکتر شد درسگفتارهایش بیشتر از فلسفه کلاسیک فاصله گرفته و در رقصی میان فلسفه، اندیشههای عرفانی، روانشناسی و حتی نظریات علمی در مسیر همگرایی این حوزهها قرار گرفت که با مسیر فلسفه کلاسیک در زمانه او و حتی سالهای بسیار پس از آن فاصله داشت.
ارجاعات و ستایشها
با این حال فلاسفه بزرگی پس از او آمدند که ارزش آثار او را دریافتند و با ستایش از ژرفای اندیشه او نامش را در تاریخ فلسفه زنده نگاه داشتند. هایدگر شاهکار شلینگ «رسالهای در باب جوهرِ آزادی انسان» را یکی از بزرگترین آثار تاریخ فلسفه میخواند و کارل یاسپرس او را پدر حقیقی جنبش اگزیستنسالیسم میداند و ژیژک در سالهای اخیر او را حلقه گمشده فلسفه ایدهآلیسم آلمانی و نظامهای روانکاوی نوین نامیده است و فیلسوف معاصر اندرو بویی بهدرستی شلینگ را سرچشمه اندیشههای پساساختارگرایانه و پستمدرن میداند.
داوری شخصی و پیوند با فلسفه فردیت
به باور من نیز شلینگ فیلسوفی است که اندیشههای او بذرهای آینده فلسفه و حتی روانکاوی تحلیلی را در خود نهان داشتهاند. از اگزیستنسیالیسم تا روانکاوی تحلیلی فروید، یونگ و لاکان و از جنبشهای پساساختارگرا و پستمدرن در فلسفه تا آنچه به باور من هنوز زمان آشکارشدن آن فرا نرسیده است. کیرکگور بهصورت مستقیم در کلاسهای درس او نشست، فروید یکی از مهمترین مقالات خود در رابطه با تبیین ناخودآگاه «امر هولناک» را در سال ۱۹۱۹ با نقل قولی از شلینگ آغاز کرد و جیمز هیلمن او را در خانواده اندیشمندان کهنالگویی قرار داد. گمان میکنم با این توصیف، نقش مهم او در مسیر فلسفهای که من تلاش در بازتبیین تاریخی آن را دارم به خوبی آشکار است.
طرح ۷ دقیقه نخست
در ۷ دقیقه نخست این سمینار به این پرداختهام که چگونه تجربهگرایىِ علمی بیکن، لاک و هیوم که در تقابل با عقلگرایی دکارت، لایبنیتس و اسپینوزا قرار دارند در یک سنتز توسط کانت به انقلاب بزرگ او در فلسفه منتهی میشود که در یک چرخش آشکار دیگر ذهن در آن «آینه منفعل و دریافتکننده جهان» نیست بلکه «سازنده جهان» است و خود شرط امکان هرگونه تجربهای است و این نقطه تولد «ایدهآلیسم آلمانی» است.
ولی در ایدهآلیسم آلمانی جهان در حقیقت خود «نومن» دور از دسترس و ادراک ماست و ادراک ما از جهان تنها متکی بر پدیدارهاست که توسط ذهن سازماندهی میشوند.