در باب عشق اثر جبران خلیل جبران از کتاب پیامبر

 



هنگامیکه عشق شما را فرا میخواند دنبالش بروید، 

هرچند که راهش سخت و ناهموار باشد و

هنگامیکه با بالهایش شما را در آغوش کشید  از او اطاعت کنید حتی اگر شمشیری بران میان پرهایش پنهان باشد و شما را زخمی کند و هنگامیکه عشق شما را با صدایی مهربان فرا می خواند او را باور کنید حتی اگر صدایش رویاهای شما را از میان ببرد. 

همانگونه که باد شمالی باغ را به بیابانی خشک بدل میکند،

زیرا همانگونه که عشق تاج بر سرتان می نهد شما را به دار می کشد، 

و همانگونه که سبب رشد و تعالی شما میشود با خود نابودی هم به ارمغان میاورد، 

و همچنان که از درخت زندگیتان بالا می رود

نازکترین شاخه های آن را در مقابل خورشید در آغوش می کشد نوازش می کند و به ریشه هایتان که در خاک فرو رفتند فرود می آید و آنها را در آرامش شب به حرکت وا می دارد، عشق شما را همچون پوست دانه گندم در آغوش می گیرد و شما را پاک می گرداند تا عریانیتان را آشکار کند، 

شما را الک میکند تا از خس و خاشاک و پوسته هایتان جدا سازد، 

شما را آرد میکند تا همچون برف پاک و سفید شوید، 

شما را با اشکهایش خمیر می کند تا نرم گردید و آنگاه شما را در آتش مقدس خود 

می پزد تا نان مقدسی شوید برای سفره خداوند،

همه این کارها را عشق با شما می کند تا اسرار دل خود را درک کنید،

و با این ادراک به قسمتی از قلب زندگی بدل شوید،

اما اگر بترسید و فقط به دنبال آرامش و لذت در عشق باشید بهتر است که تن برهنه خود را بپوشانید و از عالم عشق به عالم دوری سفر کنید،

در جهانی که در آن می خندید اما نه با تمام وجود و گریه می کنید اما نه با تمام اشکهای وجودتان، 

عشق چیزی نمی دهد مگر خود را و چیزی از شما نمی گیرد مگر چیزی که از آن خودش باشد،

کسی را تصرف نمی کند و هیچ کس نیز نمی تواند آن را در اختیار خویش گیرد زیرا عشق با عشق زنده است.