سکوتِ حق، صدا دارد / دریغ! گوش باور نیست
گرفتم این که من مُردم / مگر صدای دیگر نیست؟
گرفتم اینکه برکندید / زبانِ شعرِ حقگو را
درین جهانِ پهناور / مگر دگر سخنور نیست؟
مبند راهْ بر آهم / کزین حقیقت آگاهم:
صدای بیصداییها / زِ انفجار کمتر نیست.
چنان به نفرت آلودید / بهار و خرّمیها را
که چشم حیرتم دیگر / نظرگشا به منظر نیست:
برادری که میریزد / به خاک، خونِ خواهر را
درست بود اگر گفتم / که «دیو و دد، برادر نیست!»
مرا به فتنهانگیزی / به خیره متّهم کردید
من آنچه دیدهام، گفتم؛ / نگفتنم مُیسّر نیست
سخن، درشت اگر گفتم / حکایت از خطر گفتم
پذیرهاش نشد یک تن / اگرچه گوشها کر نیست
که گفت خلق عالم را / به خویش دشمن انگارید؟
کجا چنین مُقرّر شد / که دوستی مُقدّر نیست؟
به آیتِ «خلقناکُم» / «تَعارَفوا» مؤکد شد
نشانی از همامیزی / به قلبِتان مصوّر نیست
به حُکم آنچه میگویم / به کشتنم کمر بستید
مرا که عشق در دل هست / هراس مرگ در سر نیست:
روا مَبادِتان زحمت / خود این خطر توانم کرد
که عشق و مرگ را معنا / فراتر از دو خواهر نیست.
نویسنده و مدیر وبلاگ آگاهی"Samira Ranjourian - سمیرا رنجوریان "